
در روزهای قرنطینه تصاویری در شبکههای اجتماعی به اشتراک گذاشته شد که پارکها و بوستانهای شهر تهران با نواری زرد احاطهشده بود و تابلوی ورودممنوع بر سر در آن نصبشده بود اما مردم در پارک مشغول وقتگذرانی بودند، تصویر دیگری نشان میداد که یکی از میادین جنوبی تهران که پاتوق خردهفروشی مواد مخدر است برخلاف بازارهای رسمی باز و شلوغ و پر رفتوآمد است یا موارد دیگری که نشان میدهد پروتکلهای مربوط به بیماری همهگیر اجرا نمیشوند یا بر اجرای آنها نظارت نمیشود یا اساساً تصمیمی در مورد آنها گرفته نشده است.
شهرهایی مانند تهران جمعیت و مساحتی بیشتر از برخی کشورهای دنیادارند، با تنوعی بزرگ از قومیتها و فرهنگهای مختلف و آسیبها و فرصتهای بسیار. اداره کردن چنین شهرهایی نیاز به یک نظامِ حکمرواییِ هماهنگ، منعطف و البته قدرتمند دارد. جمعکردن این سه خصوصیت در کنار هم هنری است که سازمانِ حکمروایی شهری دستکم در تهران به دلایل بسیاری از زمان توسعه تهران بهعنوان پایتختی بزرگ نداشته و هنوز هم ندارد.
ویروس کرونا مانند یک دشمن نادیده ولی قدرتمند و موذی وارد شهرها شده و موقعیتی تقریباً بیبدیل برای تصمیمگیری و مدیریت شهر پدید آورده است. در این وضعیت باید شهر را بهعنوان ظرفِ زندگیِ روزمره بمیرانی تا بتوانی جان ساکنانش را نجات بدهی. موقعیتی که فرصت نمیدهد تا تجربهاش کنی و بعد تصمیم بگیری و مواجههای که موضوعِ مرگ یا زندگی است و نه چیزی کمتر. به نظرم تنها چنین موقعیتی است که بحرانهای عمده حکمروایی شهری را بیهیچ پردهپوشی، عریان و واضح در ابعاد حقیقی نشان میدهد.
صرفنظر از ریشههای تاریخی ضعفهای حکمروایی شهری در تهران، تلاش میکنم بسیار مختصر و در سه محورِ مبتنی بر سه ویژگیِ غایبِ حکمروایی شهری تهران توضیح بدهم که چطور نبودِ هماهنگی، انعطاف و قدرت، حکمروایی شهری مانند تهران را تبدیل به مدیریتی چندپاره کرده که حتی اگر بهترین تلاش خود را بکند نتیجه مطلوب را نمیگیرد.
۱-در جستجوی هماهنگی با جلسههای بیپایان
بیشتر از ۱۴ ارگان و نهاد دولتی و عمومی تهران را اداره میکنند. مدیریتِ شهری -یعنی مجموعه شهرداری تهران و شورای شهر تهران- تنها یکی از این بیش از ۱۴ نهاد است. این علاوه بر بازیگرانِ بزرگ ولی غیرمسئولی است که در تهران نقشآفرینی دارند. برای ارتباط این مجموعههای اداری و ستادی انبوهی دستورالعمل و نظامنامه و شیوهنامه تدوینشده است اما مشکل این است که این انبوهی علاوه بر بیعملی، مُشتی فرایندهای موازی، دوگانه، مبهم و گاهی حتی متناقض ایجاد کرده است. در مورد مدرسهها آموزشوپرورش تصمیم میگیرد، سینماها و تئاترها وزارت ارشاد، قوانین رفتوآمد وزارت کشور، تأمین ضروری آب و برق وزارت نیرو و …درعینحال که قدرت تصمیمگیری یا نقش هماهنگکننده بهطور مستقیم بههیچکدام از این نهادها واگذار نشده، بلکه قدرتی تکهتکه شده بین بازیگران با منافع و ملاحظات متفاوت مسئول اداره شهر است. این وضعیت که حتی در شرایط عادی هم موجب هدر رفت منابع و بی تصمیمی است در شرایط بحرانی تبدیل به فاجعهای تمامعیار در برونداد حکمروایی شهری میشود.
به همین دلیل است که در نظام اداری ما هماهنگی تنها با جلسه به دست میآید نه از طریق فرایندهای پایدار. هر موضوع جدید نیاز به یک ستادِ جدید، یک کارگروهِ جدید و درنتیجه یکنهاد اضافه جدید دارد که بر تورم قبلیها میافزاید بیاینکه مشخصاً درگرفتن نتیجه کمک معناداری بکند.
۲- حکمرواییِ صُلب و لرزان بهجای منعطف و استوار
شخصاً تحسینکننده نگهبانانِ فرایندهای قانونی هستم. معتقدم حتی در شرایط بحران نباید به بیقانونی و دور زدن قانون آنهم توسط مجریان قانون دامن زد. درعینحال انعطاف یک نظام حکمروایی باید از طریقِ فرایندهای آن قابلدستیابی باشد. انعطاف در عوض کردن رویهها، استفادههای متنوع و جایگزین از ظرفیتهای آزادشده به سودِ گلوگاههای پرفشار و داشتن خلاقیت در کم کردن آسیبها و پررنگ کردنِ ظرفیتها. در یک حکمروایی منعطف اما استوار همه اینها میتواند در چارچوب فرایندهای قانونی اتفاق بیافتد؛ اما همان قدرت تکهتکه شده و مسئولیت و اختیارات غیر منطبق عملاً مجموعههای مختلف را اسیر خود میکند. کاری که به نظر کاربران شبکههای اجتماعی بسیار ساده و اجرایی به نظر میرسد در حکمرواییِ صُلبی که همه خلاقیتها را در یک نظام اداری بدون بازده از بین میبرد یا زمان زیادی برای اجرا نیاز دارد یا اساساً اجرا نمیشود. مثلاً بهراحتی نمیشود از ظرفیت خالیشده تاکسیرانی برای مجموعه تحتفشار توزیعِ آنلاین استفاده کرد، یا از ظرفیت مکانیِ فرهنگسراها، سراهای محله و خانههای فرهنگ برای سازماندهی نیروی داوطلب. در حکمروایی صُلب و لرزان، تغییر خلاقانه فرایندها تقریباً غیرممکن است و ترس و محافظهکاری جای خلاقیت و جسارت را میگیرد. چیزی که بیشتر از هر زمان در موقع بحران به آن نیاز دارید.
۳- قدرت تکهتکه شده بهجای فرماندهی متمرکز
همه ما در مورد فسادی که قدرتِ متمرکز میآورد شنیدهایم. درست هم هست. جمعکردن همه قدرت حکمروایی شهری در یک مجموعه یا یک شخص کاری بسیار فساد آور و البته ناکارآمد است؛ اما قدرتِ تکهتکه شده بدون هماهنگی و در مواقع لزوم فرماندهی متمرکز هم به نظرم به همان اندازه فساد آور و ناکارآمد است. قدرت در حکمروایی شهری تهران مانند سفرهای است که هرکس یکسر آن را گرفته و به سمت خود میکشد. بدون آنکه هیچکدام از بازیگران نقش تعیینکنندهای بیش از دیگران درگرفتن تصمیم آخر داشته باشند. مثلاً آموزشوپرورش میتواند تصمیم بگیرد که مدارس را بازگشایی یا تعطیل کند اما نمیتواند تصمیم بگیرد که مترو و اتوبوس تعطیل شوند یا کار کنند. نیروی انتظامی میتواند تصمیم بگیرد به دلیل شیوع کرونا، مصرفکنندگانِ کارتنخواب یا توزیعکنندگان خردهپا را دستگیر نکند اما کنترلی بر روی مددسراهای نگهداری که در اختیار شهرداری است ندارد. شهرداری تهران میتواند دور پارکها و بوستانها را نوارِ ورودممنوع بکشد اما اختیار برخوردِ بیشتر با شهروندانی که داخل پارکها میشوند را ندارد و هزاران قصه مشابه ازایندست. تیر خلاص این مجموعه پراکنده و نامتمرکز، رسانه است که هیچکدام از نهادهای عمومی یا دولتی کنترلی بر روی آن ندارند و بهکلی ساز خود را میزند.
این شکل از حکمروایی شهری حتی میتواند شرایط زیربحرانی را نیز تبدیل به بحران کند، کما اینکه به نظر من وضعیت تهران پیش از کرونا نیز به لحاظ حکمروایی شهری، بحرانی بوده است. انبوه کارمندان و کارکنان و کارشناسان و مدیران دستاندرکار اداره تهران بخش مهمی از وقت، انرژی و خلاقیتشان را صرف نگهداشت یک نظام اداری ناکارآمد یا دستیابی به هماهنگیِ حداقلی از خلال جلسات و نامههای بیانتها و مکرر میکنند، فرصتها و ظرفیتهایی که یا معطل میمانند یا صرفِ پیشبردن قطرهچکانی پروژهها و ایدهها میشوند.