چکیده: سالهاست که انتشار خبر یورش لودرها به بناهای دارای ارزش فرهنگی و تاریخی به یکی از خبرهای معمول رسانهها بدل شده است. در میان بناهایی که قرعه لودرها به نامشان میافتد، هستند خانههایی که ارزش فرهنگی برای شهر دارند. خانههایی که روزگاری مفاخر ایران در آن زندگی کردهاند و حالا به جای اینکه مرکزی برای اشاعه فرهنگ باشند، میخواهند برجی، ساختمانی، پاساژی یا پارکینگی باشند برای شهری که قرار نیست به تاریخ و هویتش تکیه کند. این روزها نوبت به خانه مترجم سالهای دور رسیده، خانه م.ا.به آذین زیر سایه سنگین لودرها نفسش به شماره افتاده است.
- کاوه اعتماد زاده، فرزند به آذین: اینجا باید بنیاد فرهنگی شود. من نه بهعنوان یک وارث، بهعنوان یک فرهنگ دوست میخواهم این خانه را حفظ کنم و وظیفه همه فرهنگ دوستان میدانم که در این زمینه کمک کنند. این موضوع فردی نیست، به آذین متعلق به کل ایران است. مگر حافظ و مولوی وارث دارند؟ اینها متعلق همه مردم هستند. در تمام دنیا میراث نویسندگان برای ارتقای فرهنگ اهمیت دارد. خانههای افراد برجسته حفظ میشود، موزه میشود و محل دیدار. این خانهها غنیمت است و مایه مباهات.
- معاون میراث فرهنگی تهران: کرونا کار برگزاری جلسات و ثبت خانه بهآذین را به تأخیر انداخته است
مفهوم «مکان-رویداد» در دنیای امروز مفهوم با اهمیتی است و یکی از مصادیق آن خانههایی است که روزگاری محل زندگی مشاهیر و مفاخر یک فرهنگ بودهاند. خانههایی که در آنها کتابی نوشتهشده، محفلی شکلگرفته، شعری سروده شده و یا قطعهای موسیقی ساختهشده و… در کشورهایی که نگاه مترقی به مقوله فرهنگ دارند، این مکان-رویدادها با جدیت حفظ میشوند تا روایت ساکنانشان را برای نسلهای بعدی نقل کنند. در فرهنگ ما اما یک روز خبر تخریب خانه فروغ فرخزاد آه از نهاد اهالی فرهنگ و میراث فرهنگی بلند میکند و روزی رسیدن غول تخریب به چند قدمی خانه شاملو و آیدا و روزی خبر سفرهخانه شدن خانه نیما و روز بعد محو شدن اثر خانهای دیگر و …

حالا هم مدتی است که پای بساز و بفروشها با حکم خلعید به خانه محمود اعتماد زاده (م.ا. به آذین) باز شده است. کاوه یکی از فرزندان به آذین قصد دارد آنرا از گزند تخریب حفظ کند. گوشه و کنار خانه را نشان میدهد و میگوید: «اینجا باید بنیاد فرهنگی شود. من نه بهعنوان یک وارث، بهعنوان یک فرهنگ دوست میخواهم این خانه را حفظ کنم و وظیفه همه فرهنگ دوستان میدانم که در این زمینه کمک کنند. این موضوع فردی نیست، به آذین متعلق به کل ایران است. مگر حافظ و مولوی وارث دارند؟ اینها متعلق همه مردم هستند. در تمام دنیا میراث نویسندگان برای ارتقای فرهنگ اهمیت دارد. خانههای افراد برجسته حفظ میشود، موزه میشود و محل دیدار. این خانهها غنیمت است و مایه مباهات.»
اینجا باید بنیاد فرهنگی شود. من نه بهعنوان یک وارث، بهعنوان یک فرهنگ دوست میخواهم این خانه را حفظ کنم و وظیفه همه فرهنگ دوستان میدانم که در این زمینه کمک کنند
نام به آذین با نامهایی مثل اونوره دو بالزاک، رومن رولان، میخائیل شولوخوف گرهخورده است. ترجمه او از شاهکارهای این نویسندگان مخاطبان ایرانی را با آثار این نویسندگان آشنا کرد. آثار رومن رولان در ایران هنوز هم با ترجمههای به آذین بازنشر میشوند. کاوه اعتماد زاده میگوید: «تا پیش از سال ۱۳۴۶ ما در خانهای کوچک در طبقه دوم یک پاساژ در خیابان ایران زندگی میکردیم و به آذین از سال ۴۶ تا ۸۵ در این خانه زندگی کرد.» حالا روی میز کار به آذین چند کتاب با ترجمههای خودش قرار دارد، میزتحریر که نه، گوشهای از کتابخانه که قفسهبندی خاصی دارد جایی بوده که او ساعتها پشت آن مینشست و کار میکرد. خانهای که توران میر هادی و نادر ابراهیمی و جلال آل احمد روزگاری در آن رفتوآمد داشتند حالا زیر سایه بلند جرثقیل همسایه است و در یکقدمی تخریب.

ماجرا از این قرار است که خواهران کاوه سه سال پیش سهمشان را از خانه پدری فروختهاند و حالا خریدار این سهمها قصد دارد خانه را تخریب کند و حکم قانونی هم برای این کار در دست دارد. پسر به آذین اما میگوید این خانه با تمام یادگارهایش باید حفظ و تبدیل به یک مرکز فرهنگی شود. نخستین قدم برای حفظ بنا از تخریب، ثبت ملی آن است. اداره میراث فرهنگی استان تهران وعده ثبت ملی بنا را داده و شورای شهر هم پیگیر وضعیت بناست.
خواهران کاوه سه سال پیش سهمشان را از خانه پدری فروختهاند و حالا خریدار این سهمها قصد دارد خانه را تخریب کند و حکم قانونی هم برای این کار در دست دارد
نجات بناها از زیر گیوتین تخریب در دقیقه نود تبدیل به روالی عادی در اداره میراث فرهنگی و شهرداری تهران شده است. از مرتضی ادیب زاده در مورد اینکه آیا برنامه مدونی برای حفظ بناهایی که متعلق به مشاهیر و مفاخر هستند میپرسیم و پاسخ این است: «هرکدام از این بناها واجد شرایط باشند ثبت ملی خواهند شد. در این مورد اداره ثبت وزارت میراث فرهنگی تصمیم میگیرد.» برنامه مدونی برای حفظ وجود ندارد.
سال ۹۵ طرحی در سازمان میراث فرهنگی اجرا شد با نام «کاشی ماندگار» که هدف آن معرفی مفاخر شهر از طریق نصب کاشی در سردر خانههای این بزرگان بود. این طرح با تغییر مدیریت سازمان نیمهکاره رها شد و حالا از تمام آن تنها چند کاشی روی دیوار چند خانه شهر مانده است. هنوز در گوشه و کنار شهر خانههایی پر از روایت و ماجرا و تاریخ پیش پای دیو هفتسر توسعه شهری سپر میاندازند.
اما خانههایی که گاهی محل تولد رمانی بودهاند یا جایی برای بالیدن ایدهای یا نوشتن نتهای یک قطعه موسیقی یا دیالوگهای یک نمایشنامه یا خلق یک تابلوی نقاشی، خانههای معمولی نیستند که بخواهیم برای تخریبشان یک آه بکشیم و بگذریم، این خانهها نشانههای هویت و فرهنگ مردم یک جامعه هستند و باید حفظ شوند.
هنوز بساز و بفروشها پشت در خانه به آذین حکم به دست ایستادهاند و کاغذها در اداره میراث فرهنگی دست به دست میشود تا روال اداری ثبت ملی این خانه طی شود
پیش از این مرتضی ادیب زاده، معاون میراث فرهنگی استان تهران به «شهروند» گفته بود: «همکاران واحد ثبت اداره میراث فرهنگی استان تهران، بهتازگی بازدیدی از خانه بهآذین داشتند و مستندسازی کردند. در این بازدید کارشناس مسئول موزه هم حضور داشت تا ظرفیت این خانه برای تبدیل آن به خانه-موزه، بررسی شود. برای ثبت ملی خانه محمود اعتماد زاده، مدارک در حال تکمیل است تا به شورای ثبت وزارتخانه ارسال شود.» به گفته او با شیوع ویروس کرونا، برگزاری جلسات تا حدودی عقبافتاده است و کار ثبت خانه بهآذین هم دیرتر انجام خواهد شد.

هنوز بساز و بفروشها پشت در خانه به آذین حکم به دست ایستادهاند و کاغذها در اداره میراث فرهنگی دست به دست میشود تا روال اداری ثبت ملی این خانه طی شود، اما کسانی که این سالها پیگیر وضعیت میراث فرهنگی بودند میدانند که ثبت ملی بنا شاید تخریب آنها به تعویق بی اندازد اما ضامن حفظ آن نیست. شاهد این مدعا همخانه نیما یوشیج بود که به درخواست مالک از ثبت خارجشده و قرار بود به سفرهخانه سنتی تبدیل شود و اگر نبود پیگیریهای اهالی فرهنگ و میراث فرهنگی کسی از سرنوشت این بنا خبر نداشت، هرچند حالا هم کسی خبر از خانه نیما ندارد. حفاظت از خانه مفاخر امری میان بخشی و نیازمند تدوین برنامهای دقیق و اجرایی توسط شورای شهر، میراث فرهنگی و شهرداری است تا با تکیهبر آن بتوان قبل از افتادن سایه تخریب روی بناها، برای آنها کاری کرد؛ اما عملکرد این سه نهاد در این سالها روی به سمت دیگری داشته و تنها در لحظات آخر و در پی جریان سازیهای رسانهای و مردمی، نمایندگانی از این نهادها به موضوع ورود کردهاند، گاهی هم نوشدارویی بودهاند بعد از مرگ سهراب.